Finding the origin of patriarchs customs and adapt them with Abu Saied Shahnameh with emphasis on the mourn illustrations

Document Type : Research Paper

Authors

Abstract

Social customs and traditions have been changed in different periods of the time and with the changes of governments and have always manifested in new forms. These differences could be seen in the ceremony of mourning. Mongols in the beginning, because of their primitive life, had certain customs that prominently were appeared in their daily activities. They had acted based on costumes which had rooted in their beliefs, even years after attacking Iran and establishing government. Although after following Islam, some of these traditions underwent basic changes, some others remained the same.    Having political aims, the patriarch decided to write historical books and illustrate them (such as the Shahnameh). These kinds of books are combinations of historical course of events of patriarchies period which their traditions outstandingly observed in them. Abu Saied’s Shahnameh is one of the important manuscripts of that period which its illustrations show the traditions of their time.This paper studies on illustrations with the subject of mourning. Now the main question is that:  How these illustrations reflect Mongolian mourning traditions? Check the roots of these traditions in four paintings with the theme of mourning is the main purpose of this paper that its method is descriptive - analytical study and The information is compiled Through the library method.Based on this research, those customs that had related to mourning ceremonies of that time are mentioned and have been studied in illustrations. Also the most important resulting findings say, these illustrations show common traditions that patriarchies perform in their mourning and it is compatible with what is in the historical sources of the people’s customs on that time.

Keywords


ریشهیابی آداب و رسوم ایلخانان در شاهنامۀ ابوسعیدی با تأکید بر نگاره‌های سوگواری  

* علیاصغر شیرازی

** صفورا قاسمی

چکیده

 

آداب و رسوم و سنت‌های اجتماعی در بستر زمان و با تغییر حکومت‌ها همواره به شکلی تازه جلوه‌گر شده است. این سنت‌ها در مراسم‌ مختلف، از جمله سوگواری، حضور داشته‌اند.‌  مغولان نیز در ابتدا به واسطۀ نوع زندگی بدوی خود آداب و رسوم خاصی داشتند که در انواع فعالیت‌های روزمره‌شان ظهور داشت. ایشان به این سنت‌ها، که در برخی موارد ریشه در اعتقاداتشان داشت، تا سال‌ها پس از حمله به ایران و استقرار و ایجاد حکومت عمل می‌کردند. پس از گرویدن ایشان به دین اسلام برخی از این سنت‌ها حذف و برخی دچار تحولاتی اساسی شد، اما برخی از آن‌ها از بین نرفت.

ایلخانان مغول در جهت اهداف سیاسی خود به تألیف کتب تاریخی و مصورسازی آن‌ها (همچون شاهنامه) پرداختند. این کتاب‌ها آمیزه‌ای از وقایع دورۀ تاریخی ایلخانان است. شاهنامۀ ابوسعیدی از جملۀ این آثار  است که در آن نگاره‌هایی با مضمون سوگواری وجود دارد.

هدف این پژوهش بررسی آداب و رسوم ایلخانان مغول و چگونگی انعکاس آن در نگاره‌های شاهنامۀ مذکور با موضوع سوگواری است. بدین منظور، با بررسی مذهب و آداب و رسوم ایلخانان، به‌ویژه در سوگواری و آداب تدفین، و مطابقت با چهار نگاره از شاهنامۀ ابوسعیدی با موضوع سوگواری پاسخ به این سؤال پی گرفته می‌شود که آداب مورد نظر چگونه در چهار نگاره از شاهنامۀ ابوسعیدی با موضوع سوگواری ظهور یافته‌اند. بر این اساس، آداب و رسوم مربوط به سوگواری در آن دوره مطرح شده و در نگاره‌های مذکور بررسی شده است. یافته‌های این مقاله گویای آن است که نگاره‌های مذکور سنت‌های ایلخانان در اجرای مراسم سوگواری را نشان می‌دهند و با آنچه در منابع تاریخی از آداب و رسوم مردم آن زمان آمده است تطبیق‌پذیرند.

این مقاله به روش توصیفی- تحلیلی انجام گرفته و اطلاعات آن به شیوۀ کتابخانه‌ای گردآوری شده است.

      

   واژگان کلیدی: آداب و رسوم، سوگواری، ایلخانان، مغول، شاهنامۀ ابوسعیدی، نگارگری

                                                                              

* استادیار و عضو هیئت علمی دانشکده هنر دانشگاه شاهد                                               a-shirazi41@yahoo.com

* دانشجوی کارشناسی ارشد رشتۀ پژوهش هنر دانشکدۀ هنر دانشگاه شاهد          samira.ghasemi2011@gmail.com     

 



 

مقدمه

ایران در سال ۶۱۶ق/۱۲۱۶م مورد تهاجم چنگیزخان مغول قرار گرفت و طی چند دهه قسمت‌های زیادی از ایران تحت سلطۀ این قوم درآمد. حکومت مغولان در ایران پس از چنگیز به نوادگان او رسید. در این بین، هولاکوخان در سال ۶۵۳ق/۱۲۵۳م حکومت ایلخانان را در ایران تأسیس کرد. دوران فرمانروایی ایلخانان مغول در ایران را می‌توان یکی از شگفت‌انگیزترین و پرتحرک‌‌ترین ادوار تاریخی این کشور به شمار آورد.

آداب و سنن و معتقدات مغولی در کتابی به‌نام یاسا گردآوری شده بود. عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا از این کتاب با نام یاسانامۀ بزرگ یاد می‌کند و آن را مجموعه قوانین و مقررات مدنی و جزایی و کیفری و اصول مملکت‌داری چنگیز معرفی می‌‌کند.  ایلخانان پس از حاکمیت بر ایران رفته‌رفته مجذوب فرهنگ و مذهب این سرزمین شدند و به همین سبب تغییراتی چند در برخی آداب و رسوم رایج ایشان ایجاد شد. از جمله کتاب‌هایی که ایلخانان به تصویرگری آن پرداختند شاهنامۀ فردوسی است. ایلخانان با انتخاب صحنه‌هایی از قهرمانان ملی ایران همواره در پی برقراری پیوندی میان خود و ایشان بودند، تا بدین طریق نام و یاد اجدادی خویش را در تاریخ حفظ کنند. ازاین‌رو، در بازنمایی این داستان‌ها به جنبه‌هایی از تاریخ عصر خود نیز توجه داشتند.

آداب و رسوم ایلخانان، که بخشی از حیات اجتماعی ایشان به حساب می‌آید، از برخی جنبه‌ها مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است که از آن جمله می‌توان به مقالۀ مریم معزی و حسین ابراهیمی با عنوان «آداب و رسوم در ایران روزگار ایلخانان» و همچنین مقالۀ نازیلا اصلانپور علمداری به‌نام «تحقیق در آداب و رسوم دورۀ ایلخانی براساس منابع تاریخی این دوره» اشاره کرد. از دیگر مقاله‌ها در این زمینه مقالۀ مهسا خامنه‌ای در کتاب ماه هنر است که در آن بر مبنای نگارۀ آوردن سر ایرج برای فریدون برخی آداب و رسوم سوگواری ایلخانان مغول معرفی شده است. از دیگر سو، شاهنامۀ بزرگ ایلخانی نیز مورد مطالعۀ بسیاری محققان قرار گرفته است. جاناتان ام.بلوم و شیلا بلر در مجموعۀ زبان تصویری شاهنامه به‌طور خاص سرگذشت این شاهنامه را معرفی کرده‌اند.‌ مقالۀ هیلن برند و شریو سیمپسون نیز در همان کتاب اشاره‌ای مختصر به شاهنامۀ بزرگ ایلخانی دارد. همچنین شیلا بلر و جاناتان بلوم در مقاله‌ای مشترک با عنوان «یادبود شاهنامۀ بزرگ» در مجلۀ هنرهای تجسمی به بررسی این شاهنامه پرداخته‌اند.‌ اریک شرویدر نیز در کتاب دوازده رخ مقالۀ مفصلی دربارۀ شاهنامۀ ابوسعیدی (دموت) دارد که در آن به موضوعاتی چون نقاشان این شاهنامه و مقایسۀ جامه‌ها برای تاریخ‌گذاری آن اشاره می‌کند. عبدالمجید شریف‌زاده در مقاله‌ای با عنوان «هنر ایلخانی و شاهنامۀ مستوفی» در کتاب گنجینه ضمن بررسی این شاهنامه از نامیده‌شدن آن به دموت انتقاد می‌کند و پس از ارائۀ دلایلی نام شاهنامۀ مستوفی را برای آن پیشنهاد می‌کند. دکتر محمد خزایی در کتاب ماه هنر شاهنامۀ ابوسعیدی را مهم‌ترین شاهکار نگارگری دورۀ ایلخانی معرفی می‌کند و در مجلۀ آیینۀ خیال به بررسی مجلس تشییع جنازۀ اسفندیار در این شاهنامه می‌پردازد.

در مباحث یادشده، جست‌وجوی آداب و رسوم ایلخانان در نگاره‌های به‌جای‌مانده از این دوران کمتر مورد توجه بوده است. این تحقیق آداب و رسوم مغولان را قبل و بعد از ورود به ایران بررسی می‌کند و سپس به چگونگی ظهور آن‌ در آثار تصویری آن دوره می‌پردازد. در این راستا، به سؤالهای زیر پاسخ داده خواهد شد:

۱. آداب و رسوم مغولان، به‌ویژه آیین سوگواری ایشان، کدام‌اند؟

۲. آیین سوگواری در نگاره‌های شاهنامۀ ابوسعیدی چگونه انعکاس یافته است؟

در این پژوهش از شیوۀ توصیفی-تحلیلی استفاده شده و اطلاعات به‌روش اسنادی گردآوری شده است. همچنین چهار نگاره با مضمون سوگواری از شاهنامۀ ابوسعیدی انتخاب شده و با هدف ریشه‌یابی آداب و رسوم مربوط به این مراسم در آن‌ها تحلیل و بررسی شده است.

 

مذهب و آداب و رسوم مغولان

«تا پیش از اتحاد مغولان و تشکیل حکومت ایلخانی آداب و رسوم این قوم به‌صورت طایفگی در راه و رسم زندگی و روابط اجتماعی بود و مغولان به اقتضای زندگی بدوی خود دارای آداب و رسوم خاصی بودند که به نوعی ریشه در عادت‌های آنان داشت. مقصود از آداب مغولی، رسوم و عاداتی است که در میان طوایف مختلف آنان معمول بوده است. چنگیزخان مغول بعضی از این عادات را رد و غالب آن‌ها را باقی گذارد و خود نیز احکام و قواعدی به آن‌ها افزود. هریک از این احکام و قواعد به مغولی یاسا، به معنی حکم و قاعده و قانون، است» (قدیانی ۱۳۸۴: ۸۲). به‌رغم حملۀ مغول به ایران، تا دو نسل بعد از چنگیزخان، آداب مغولی تحت تأثیر آداب و رسوم ایرانی بود. آداب و سنت‌های ایلخانان در همه‌ی زمینه‌ها معمول بود و مغولان دارای احکامی چون، آداب جلوس بر تخت شاهی، آداب ازدواج، جنگ و لشکرکشی و غیره بودند. اما آنچه در بررسی این نگاره‌ها می‌بایست مورد توجه قرار گیرد قوانینی است نظیر وضع مذهب، آداب سوگواری، آداب تدفین و آداب پوشش در این دوره. در ابتدا، به توضیحی مختصر درباب هریک از این آداب و رسوم می‌پردازیم.

 

مذهب مغولان قبل از ورود به ایران و پس از آن

«هنگامی که مغولان بر سرزمین‌های پهناور دست یافتند، پیرو عقیدۀ شمنی بودند که در آن اصول معتقدات کاملاً مشخص نگردیده بود. دین آن‌ها روی‌هم‌رفته از اجرای مناسک مخصوص، جادوگری و احضار ارواح تشکیل می‌شد. آنان خورشید طالع، ماه و دگرگونی‌های مختلف آسمان را پرستش می‌کردند» (اشپولر ۱۳۵۱: ۱۷۴ و ۱۷۵). «در این عهد بین مغولان شایع بود که قومی وجود دارد که اجنه به آن‌ها غالب می‌شود و اباطیلی سر هم می‌بافند. این گروه را قام می‌گفتند. چون مغولان علم و معرفتی نداشتند، از قدیم پیروی از سخنان قامان می‌کرده‌اند و شاهزادگان به سخن و ادعاهای آنان اعتقاد داشته‌اند» (جوینی ۱۳۶۲: ۵۵). «در این میان، کسانی که می‌توانستند ملتفت سحر و جادو شوند و آن‌ها را کشف و دفع کنند جماعتی بودند از کشیشان بت‌پرست بودایی به‌نام بخشی. این بخشیان، که توسط مغولان به ‌کار دبیری کتابت گماشته شده بودند، دسته‌ای از مغولان را به آیین بت‌پرستی بودایی و احترام به آفتاب واداشتند» (آشتیانی ۱۳۸۰: ۸۷).

با گسترش دین بودا آیین شمنی دیگر نتوانست در مقام دین رسمی تدوام داشته باشد. همچنین در برهه‌ای از زمان به دلیل رفت‌وآمد بین ممالک عیسوی اروپا و دربار مغولی دین مسیحیت در بین مغولان رایج شد و اهمیت فراوان پیدا کرد، تا آنکه در ۴ شعبان ۶۹۴ق غازان‌خان، که پیش‌تر کیش بودایی داشت، اسلام آورد. در مجمل فصیحی چنین آمده است: «اسلام پادشاه غازان بر دست شیخ الاسلام الاعظم و به نصیحت و تدبیر امیر نوروز بود و تمامی لشکر او مسلمان شدند و هر کس در این امر تهنیت‌ها گفتند» (فصیح خوافی ۱۳۸۶: ۸۵۹). از این زمان به بعد، شاهد اجرای قوانین اسلام در بین ایلخانان هستیم.

 

آداب تدفین و سوگواری در نزد مغولان

الف. آداب تدفین: مغولان را در حالت چمپاتمه و با هدایای فراوان به خاک می‌سپردند. در تاریخ وصاف درباب فوت هلاکو آمده است: «به آیین مغول دخمه ساختند و جواهر وافر بر آنجا ریختند و چند دختر فروزان همخوابه گردانیدند تا از وحشت ظلمت و دهشت وحدت و حریق عذاب مصون ماند» (وصاف‌الحضره ۱۳۳۸: ۵۲). بنا به قول رشیدالدین، «چنین بود که مدفن ایشان در موضعی باشد نامعلوم، از آبادانی و عمارت دور، چنانچه هیچ آفریده‌ بر آن مطلع نبود و حوالی آن را غروق کرده به معتمدان بسپارند تا هیچ کس را بدان نزدیک نگذارند» (رشیدالدین فضل‌الله ۱۳۶۲: ۳۷۸). همچنین قرار‌دادن محل تدفین در کنار درخت در میان ایشان رایج بود، چنان‌که دربارۀ چنگیز آمده است: «او روزی در شکارگاه درختی تنها دیده بود و گفته که این مدفن من باشد. او را آنجا دفن کردند و آن موضع را قروق ساختند» (فصیح خوافی ۱۳۸۶: ۷۸۰).

            غازان‌خان پس از تشرف به اسلام سنت دیرینۀ مغول را، که بر پایۀ دین آنان استوار بود، ترک کرد. وی پس از مرگش در آرامگاه خود طبق سنت اسلامی به خاک سپرده شد. پس از او، این سنت با اولجایتو (۶۷۶، م۷۱۶ق) و ابوسعید (۷۰۵، م۷۳۶ق) ادامه یافت و ایشان را در مقابری در سلطانیه، که از پیش برای خود ساخته بودند، به خاک سپردند.

ب. آداب سوگواری: از نحوۀ سوگواری مردم عادی آگاهی چندانی در دست نیست، اما برخی گزارش‌ها دربارۀ تدفین بزرگان و خوانین به جای مانده است. برای مثال، در مراسم تشییع جنازۀ غازان‌خان آمده است: «مراکب جنایب را دنبال چون کاکل ترکان پست ببریدند و زین‌ها واژگونه نهادند و پیلان را چون فیل شطرنج گوش بشکافتند. رایت دولتی همچون شکل درختان در آب نگونسار ساختند. کوس‌ها از الم و ناله واحزنا و واسلطانا مکرر می‌گفت. ماه‌رویان چون شب سیاه پوشیدند. پس از تقدیم مراسم تجهیز و تکفین، تمامت ارکان سلطنت و سایر ملوک و حکام اطراف با جامۀ سوگواری در صحبت نعش او روان شدند. مرقد او را به تبریز رسانیدند و در گنبد خاص دفن کردند» (وصاف‌الحضره ۱۳۳۸: ۴۵۸). «بریدن یال اسبان نشانه‌ای از بی‌سوار ماندن و به‌گونه‌ای یتیم‌شدن ‌شدن اسب بدون صاحب خویش است. درواقع، با این نماد اسب نیز نوعی مرگ را همزمان با سوار خویش تجربه می‌کند» (پورخالقی و حق‌پرست ۱۳۸۹: ۶۳).

«یکی از مهم‌ترین منابع اطلاعات دربارۀ تاریخ مغولان شامل تصاویری است که مراسم تدفین سلطنتی را به‌رسم مغولان نمایش می‌دهد. در این تصاویر، تابوت حکمران ‌روی تختی است که عزاداران درباری آن را احاطه کرده‌اند و با آداب و رسوم سنتی تدفین مغول‌ها، که خاورشناسانی چون برتولد بیان کرده‌اند، تطابق دارد. طبق شواهد، پیکری که در تابوت قرار دارد با نوارهای طلایی پیچیده شده و مجدداً در تابوت دیگری پوشیده با نمد سفید قرار گرفته است. این تابوت بعداً (یعنی پس از مرگ چنگیزخان مغول)، روی تخت قرار می‌گرفت. حتی بعد از تغییر مذهب غازان‌خان به اسلام در سال ۶۹۵ق/۱۲۹۵م، ایلخانان اصول و سنت‌های اولیۀ خود را حفظ کردند. مغولان ورودی خیمه‌ها و دروازۀ اردوگاه‌هایشان را، هماهنگ با مراسم مذهبی‌شان، به سمت جنوب می‌ساختند. این رسم به‌طور آشکار در زمان اسلام هم ادامه داشت. برای مثال، آرامگاه اولجایتو در سلطانیه بر طبق آموزه‌های اسلام به سمت جنوب غربی (قبله)، واقع شده و دلیلی بر صحت این مطلب است» (Carboni and Komaroff 2002: 106).

 

 

ج. آداب پوشش: «عناصر اصلی تن‌پوش مردان در زمان ایلخانان عبارت است از: پیراهن زیر، قبا یا تن‌پوش، جبه، عبا و ردا، سروال یا شلوار، کمربند و شال. هم‌چنین پوشش سر آن‌ها را کلاه، دستار، عمامه و تاج تشکیل می‌داده است. به‌طور کلی، پوشش سر در دوران ایلخانان به لحاظ ارتباط با دربار چین متحول شد» (غیبی ۱۳۸۴: ۳۸۵). «این کلاه‌ها معمولاً دارای تاج کوتاه با لبه‌های نسبتاً پهن یا عموماً شکافدار هستند» (شرویدر ۱۳۷۷: ۳۱). زنان نیز در شکل تن‌پوش با مردان مشترک بودند، با این تفاوت که پوشش سر آن‌ها اصولاً انواع کلاه و تاج‌کلاه، روسری و مقنعه بود که در اواخر این دوران چادر نیز به آن‌ افزوده شد. «این نوع پوشاک در طول این دوران و در اثر تغییرات مذاهب دچار تغییر و تحول شد. به‌طور مثال، غازان‌خان که دین اسلام را پذیرا شد و مسلمان گشت، احتمالاً تحت تأثیر فرهنگ اسلامی دستور بر سر گذاشتن عمامه را صادر کرد» (کریم‌نیا ۱۳۸۳: ۶۲).

 

 

 

 

 

 

                                 

 

 

 

                                   تصویر ۱. تاج‌گذاری شاه زاو، پسر طهماسب، شاهنامۀ ابوسعیدی (carboni and Komaroff 2002: 41).

شاهنامۀ ابوسعیدی

به‌نظر می‌رسد شکل رسمی و منسجم تولید کتاب و کتاب‌آرایی تحت حمایت ایلخانان حداقل از دورۀ غازان‌خان به شکل هنری مورد استقبال قرار گرفت. «یکی از نمونه‌های برجسته سبک کاملاً (ملی‌شده) نقاشی، شاهنامۀ سترگی است که سابقاً در اختیار دموت قرار داشت و امروزه در مجموعه‌های گوناگونی پراکنده شده است» (پوپ ۱۳۷۸: ۴۷). «این نسخه که صرفاً برای سهولت به‌نام دموت، دلالی که صفحات آن را تکه‌تکه، کپی‌برداری، حاشیه‌گذاری مجدد و حراج کرد، شناخته می‌شد بعدها توسط محققان به ‌نام‌های دیگر نیز شهرت یافت. در این میان، رابرت هیلن، بلر و گرابار این شاهنامه را از مهم‌ترین نسخه‌های خطی ایران به شمار آورده و در مطالب خود نام شاهنامۀ بزرگ ایلخانی را برای آن برگزیدند... همچنین ابوالعلا سودآور نام ابوسعیدنامه را برای این نسخه پیشنهاد می‌کند، زیرا معتقد است که این نسخه را برای ابوسعید بهادرخان فرمانروای ایلخانی پدید آورده‌اند و دوست‌محمد در دیباچۀ معروف خود بر مرقع بهرام‌میرزا از این موضوع یاد کرده است» (برند ۱۳۸۸: ۲۷ و ۲۸). شریف‌زاده در این خصوص نظریۀ دیگری را مطرح می‌کند مبنی بر اینکه «ابوسعید بهادر در زمانی که به قدرت می‌رسد یک رستاخیز فرهنگی را ایجاد می‌کند و به حمدالله مستوفی مأموریت می‌دهد که از بین نسخه‌های خطی موجود یک مجموعه کامل از شاهنامه را تهیه کند» (شریف‌زاده ۱۳۷۶: ۱۳۵). «بنابراین، این نسخه با کوشش شش‌سالۀ حمدالله مستوفی گردآوری شده است و آن را باید، به ‌نام این ادیب و دانشمند، شاهنامۀ مستوفی نامید» (شریف‌زاده ۱۳۸۹: ۲۳).

هرچند مغولان تنها قدرت سیاسی طی قرون هفتم و هشتم هجری در ایران بودند، در نیمۀ اول قرن هشتم هجری مکتب مشخص مغولان در نقاشی، با نام مکتب تبریز اول، آشکار شد. در بیان اینکه چرا شاهنامه‌نگاری در حدود سال ۷۰۰ق/۱۳۰۰م یک‌باره رواج یافت، نظرات هیلن برند شایان توجه است: «شاید این واکنشی دیرهنگام به تهاجم قومی حتی بیگانه‌تر از اعراب (مغولان) و در جهت احیای فرهنگ ایرانی پس از آن ضربۀ هولناک بود. البته احتمال دیگر این است که شاهنامه در آن مقطع زمانی از فواید رسم و راهی فراگیر و نیرومند برخوردار شده باشد که یکی از ابعاد آن رواج کتاب‌های مصور بود. این رسم را غازان‌خان آغاز کرد و جانشینانش آن را ادامه دادند. این باززایی نه‌تنها سرآغاز شکوفایی مجدد و مقطعی فرهنگ ایرانی بود، بلکه پایبندی مغولان به این فرهنگ را به همراه داشت» (برند ۱۳۸۸: ۲). «همچنین سودآور انگیزۀ سلطه‌جویی و تملک را که می‌توان در چنین نگرشی تشخیص داد، عامل اصلی ایجاد شاهنامۀ بزرگ ایلخانی می‌داند» (برند ۱۳۸۸: ۲). در این میان، ابوسعید ‌‌بهادر‌خان آخرین ایلخان مقتدر بود که در سال ۷۱۷ق/۱۳۱۷م بر تخت پدرانش جلوس کرد. وجود وزیر فضل پرورش خواجه غیاث‌الدین‌محمد، فرزند رشیدالدین فضل‌الله، اعتبار مهمی برای حکومت او بود. غیاث‌الدین در ادامۀ راه پدرش به حمایت از مصورسازی شاهنامۀ ابوسعیدی پرداخت. عبدالمجید شریف‌زاده در کتاب تاریخ نگارگری در ایران می‌نویسد: «در بیان سال استنساخ شاهنامۀ دموت میان نویسندگان و محققان اختلاف نظرهایی وجود دارد. دیماند در کتاب خود آن را به سال ۷۲۰ق مربوط می‌داند. اما عیسی بهنام اعتقاد دارد که به سال‌های ۷۳۱ تا ۷۳۷ق مربوط است» (شریف‌زاده ۱۳۷۵: ۸۸).

   همچنین شیلا بلر در مجموعه سخنرانی‌های شاهنامۀ فردوسی، دربارۀ شاهنامۀ بزرگ ایلخانی، با آوردن دلایلی انتساب این نسخه را به عصر جلایری مردود می‌داند و می‌گوید: «من تصویرگری اولیۀ این نسخه را به اواخر دورۀ سلطنت ابوسعید منسوب کردم و همچنین این فرضیه را مطرح کردم که این نسخه در عهد قاجار ترمیم و احتمالاً در یک مجلد صحافی شد. این نسخۀ صحافی‌شده به‌دست ژرژ دموت دلال قطعه‌قطعه شد، زیرا نتوانسته بود کتاب را یکجا بفروشد و می‌خواست آن را به‌صورت قطعات جداگانه به فروش برساند» (برند ۱۳۸۸: ۷۵). «از آنچه از این کتاب باقی مانده می‌توان پی برد که تقریباً دارای ۱۲۰ تصویر بوده است» (گری ۱۳۶۹: ۳۶).

    «دوست‌محمد می‌نویسد که شمس‌الدین شاهنامه را تصویرپردازی کرد، ولی روشن است که در تصویرگری شاهنامه چندین هنرمند دست داشته‌اند و اشارۀ دوست‌محمد را می‌باید به شیوۀ کار کتابخانه‌های اسلامی مربوط دانست؛ یعنی شمس‌الدین تصاویر را طرح می‌زده و بعضی از موضوعات را در اختیار شاگردان و همدستان خود قرار می‌داده است. از جملۀ این شاگردان می‌توان به احمدموسی اشاره کرد» (شرویدر ۱۳۷۷: ۳۴).

                                           تصویر ۲. صورت گشتاسب و آمدن اسفندیار نزدیک او، شاهنامۀ ابوسعیدی (Sims 2002: 100).

   انتخاب صحنه‌ها در این شاهنامه، داستان‌های شاهنامه را به طرز ظریفی با وضع موجود ایلخانان مرتبط ساخته است و به‌طور یقین کیفیت نگاره‌ها بازتابی از اعتمادبه‌نفس عمیق ایلخانان در زمان فروپاشی قریب‌الوقوعشان است.

   در بررسی نگاره‌های شاهنامۀ ابوسعیدی می‌توان ردپای باورها، مراسم، اعتقادات، اوضاع اجتماعی و آداب و رسوم دورانی را که هنرمند در آن می‌زیسته و با توجه به آن‌ها آثاری را خلق می‌کرده است، مشاهده کرد. در این شاهنامه به چهار نگاره با مضمون سوگواری بر‌می‌خوریم که در ادامه به بررسی آن‌ها می‌پردازیم. «به نظر می‌رسد انتخاب صحنه‌های سوگواری در این شاهنامه با تأکید وزیر وقت، خواجه غیاث‌الدین‌محمد، برای بزرگداشت خاطرۀ قتل پدرش شیخ فضل‌الله همدانی باشد» (خزایی ۱۳۸۷: ۴۵).

تحلیل نگاره‌ها

الف. تحلیل نگارۀ تشییع جنازۀ اسفندیار

 این نگاره به صحنۀ تشییع جنازۀ اسفندیار، پسر گشتاسب اختصاص دارد که به شیوۀ طراحی کار شده است. «رستم مقدمات بازگشت پیکر اسفندیار به ایران را فراهم کرد. متن ارائه‌کنندۀ جزئیات تابوت آهنین سفارش‌داده‌شده توسط رستم است که داخل آن قیراندود شده است. با پارچۀ زربافت اعلای چینی پیچانده شده و با مشک و عنبر معطر شده است. او همچنین جنازه را با پارچۀ زربافت کفن کرده و روی آن تاج فیروزه‌ای اسفندیار را قرار داده است. به‌منزلۀ نشانه‌ای از سوگواری یال و دم اسب اسفندیار بریده شده و زین و گرز و تیر دان و کلاه خود اسفندیار از آن به‌صورت معکوس آویزان شده است» (Carboni and Adamjee 2000).

 

 تصویر ۳. تشییع جنازۀ اسفندیار، موزۀ متروپولیتن نیویورک (Carboni and Komaroff 2002: 107).

 

                         

جزئیات نگاره مطابق با متن شاهنامه است:

یکی نغز تابوت کرد آهنین     بگسترد فرشی ز دیبای چین

بیندود یک روی آهن به قیر     پراگند بر قیر مشک و عبیر

براو برنهاده نگونسار زین          ز زین اندرآویخته گرز کین

(فردسی ۱۳۸۶: ۱۰۹۹ و ۱۱۰)

 «گروه عزاداران شماری از مغولان با چهره‌های واضح هستند که ناله می‌کنند و موهایشان را با غم و اندوه می‌کنند. این نگاره نمایی از مراسم تدفین سلطنتی مغول را با خطوط مشخصه‌ای که نشئت‌گرفته از نقاشی چینی است، ارائه می‌کند. همان‌گونه که ابرها در بالا و سه غازی که بر فراز آن قرار دارند و در باورهای بودیسم حرکت به‌سوی بهشت را بیان می‌کند. این تصویر یکی از اولین نمونه‌های بیان احساسی و واقع‌گرایانه از صحنه‌های منحصربه‌فرد است» (Carboni and Adamjee 2000).

   مطابق متن، پیکرۀ اسفندیار در درون تابوت و درست در مرکز نگاره قرار داده شده است و بر روی چند قاطر همراه با اسب سیاه اسفندیار به نزد گشتاسب حمل می‌شود. در این نگاره پشوتن، برادر اسفندیار، در پس تابوت دیده می‌شود.

بریده بَش و دُم اسپ سیاه       پشوتن همی برد پیش سپاه

(فردوسی ۱۳۸۶: ۱۱۰۰)

تابوت اسفندیار، که بر فراز آن لباس و تجهیزات رزمی قرار گرفته، بر روی چند قاطر و اسبان سپاه اسفندیار، که به رسم مغولان یالشان را بریده‌اند، به نزد گشتاسب حمل می‌شود. چنین به‌نظر می‌رسد که وسایلِ روی تابوت به اسفندیار تعلق داشته باشد. این وسایل بسان آیین مغولان (به‌خاک‌سپردن وسایل مربوط به شخص متوفی با او) همراه جسد به خاک سپرده می‌شود.

   همچنین از ظاهر عزاداران پیداست که تنها اسب‌سواران، تابوت را تا محل تدفین همراهی می‌کنند و بقیۀ افراد فقط در حال عزاداری‌اند. این ویژگی مطابق با گزارش‌هایی است که از تدفین چنگیزخان آمده است: «تمامت را بکشتند و صندوق او را برداشته، مراجعت نمودند و در راه هر آفریننده را که می‌یافتند می‌کشتند تا به اردوها رسانیدند» (رشیدالدین فضل‌الله همدانی ۱۳۶۲: ۲۸۶).

 در اطراف تابوت، سوگواران با لباس‌های سفید، همان‌گونه که رنگ پوشش سوگواری مغولان سپید بوده، به نمایش گذاشته شده‌اند. لباس افراد بسیار ساده و چیزی شبیه پلاس است. «رسم پوشیدن پلاس از رسوم ایرانی بود که از دورۀ خوارزمشاهیان پابرجا مانده و به فرهنگ و آداب مغولی رسوخ کرده است. زنان نیز، با موهای بریده و پریشان و لباس‌های ساده‌ای شبیه لباس مردان، بدون حجاب، دیده می‌شوند. تا پیش از مسلمان‌شدن غازان‌خان، زنان و خاتونان ایلخانی بدون حجاب بوده‌اند» (علمداری ۱۳۸۷: ۲۷۰).

 ب. تحلیل نگارۀ تابوت رستم و زواره              

در این نگاره، نگارگر تابوت رستم و زواره را در وسط تصویر بر دوش افرادی که در حال حمل تابوت‌اند قرار داده است. در پشت تابوت‌ها، فیلی کوه‌پیکر اسب رستم را بر پشت داشته و حمل می‌کند. پیشاپیش صف تشییع‌کنندگان علمداران چینی، درحالی‌که علم‌های عزاداری را بالای سر برده‌اند، حرکت می‌کنند.

                                 

 

                           تصویر ۴. تابوت رستم و زواره، موزۀ متروپولیتن نیویورک (carboni  and Komaroff, 2002: 108).

فردوسی این صحنه را چنین بیان می‌کند:

 ببردند بسیار با هوی و تخت      نهادند بر تخت زیبا درخت                                 

کسی نیز نشنید آواز کس      همه بوم‌ها مویه کردند و بس (فردوسی ۱۳۸۶: ۱۱۱۵)

   در اینجا نگارگر، بیش از آنکه به توصیفات فردوسی در این صحنه بپردازد، عناصر تصویری را براساس آنچه پیش‌تر درباب مراسم تدفین غازان‌خان آمد انتخاب کرده است. برای مثال، می‌توان به شکافتن گوش پیلان، پابرهنه‌شدن افراد، پوشیدن لباس سیاه، سرنگون‌ساختن علَم‌ها و روانه‌شدن ارکان سلطنتی با جامۀ سوگواری اشاره کرد. همچنین، به‌‌رغم توصیفات فردوسی، در اینجا دیگر خبری از مویه‌کردن و گریبان چاک‌زدن نیست، بلکه فقط اثر غم افراد در چهره‌های ایشان دیده می‌شود و ‌چنین به‌نظر می‌رسد که سوگواران بدون هیچ‌گونه آشفتگی فقط در حال حمل تابوت به مقبره‌ای از پیش‌ساخته‌اند.

یکی از ویژگی‌های این نگاره، که در نگارۀ قبلی نیز وجود دارد، حرکت روبه‌جنوب تابوت‌هاست. این موضوع می‌تواند تأکیدی بر این باشد که «مغولان جهت جنوب را متبرک‌ترین جهات می‌دانستند» (قدیانی ۱۳۸۴: ۸۵). «از طرفی، پرستش خورشید آنان را متوجه جنوب می‌کرد. مغولان برای پرستش خورشید به سمت جنوب سه بار به حالت رکوع درمی‌آمدند» (اشپولر ۱۳۵۱: ۱۷۵). اهمیت این موضوع در نزد مغولان در آیین تدفینشان نیز تأثیرگذار بوده است.   

نوع پوشش افراد مطابق با پوشاک رایج آن زمان، «شامل پیراهنی بلند بوده که زیر قبا می‌پوشیدند و دامن آن به بلندی دامن قبا بوده است. این لباس با آستین‌های بلند و چسبان بوده که از زیر قبای آستین کوتاه مشهوداست» (غیبی ۱۳۸۴: ۲۷۴).

ج. تحلیل نگارۀ زاری بر مرگ اسکندر

در این نگاره که به گفتۀ بازیل گری کامل‌ترین مجالس سوگواری در شاهنامۀ ابوسعیدی به حساب می‌آید، بدن اسکندر بر سکویی مستطیل‌شکل و درست در وسط تصویر ترسیم شده است. مادر اسکندر نیز دیوانه‌وار خود را بر روی تابوت انداخته و در حال شیون است. افراد دیگر در اطراف هریک به‌نحوی در حال عزاداری نشان داده شده‌اند. «درام تصویر با وجود چند زن در قسمت جلوی تصویر که تمامی آن‌ها از پشت بوده یا نیمرخ آن‌ها مشاهده می‌شود، افزایش می‌یابد» (گری ۱۳۶۹: ۳۶). آنچه فردوسی درباب این صحنه در شاهنامه بدان اشاره می‌کند صحنه متفاوتی را با آنچه نگارگر ترسیم کرده است نشان می‌دهد.

                                                               تصویر ۵. زاری بر مرگ اسکندر، گالری فریر واشنگتن (گری ۱۳۶۹: ۱۶۰).

به تخت بزرگی نهادند روی                             

           جهان شد سراسر پر از گفت‌وگوی

زدند آتش اندر سرای نشست

                          هزار اسب را دم بریدند پست

(فردوسی ۱۳۸۶: ۱۲۳۷ و ۱۲۳۸)

نگارگر برای تجسم صحنۀ زاری بر مرگ اسکندر، که از قهرمانان شاهنامه و شخصیتی بزرگ به حساب می‌آید، فضای داخلی را در نظر گرفته است. فضایی که تابوت اسکندر در آن قرار گرفته است تصویر بسیار دقیقی از چگونگی مقابر ایلخانی ایجاد می‌کند. همچنین تزیینات و اشیای به‌کاررفته در نگاره ما را با آداب و رسوم ایلخانان در آراستن مقابر پادشاهان خویش آشنا می‌کند. «ترنجی‌های جناغی‌شکلی که در تزیین دیوار به‌کار رفته، نمونه‌ای از نقش مایه‌های شناخته‌شدۀ مقبرۀ اولجایتو می‌باشد» (بلر ۱۳۸۷: ۳۵).                                                            

   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تصویر۶. قندیل، جزئی از نگاره (گری ۱۳۶۹: ۱۶۰).      تصویر۷. چراغ مسجد از شیشۀ میناکاری، دورۀ مملوکی سوریه، نیمۀ دوم قرن ۷ق (دیماند ۱۳۸۳: ۱۰۳).

 

 

 

 

 

 

 تصویر ۸. پایۀ شمعدان، جزئی از نگاره (گری ۱۳۶۹: ۱۶۰).      تصویر ۹. پایۀ شمعدان، برنج، ۷۰۸ ق، در مالکیت استورا (پوپ ۱۳۶۹: ۱۳۵۵).

در این دوران، از انواع قندیل‌ها استفاده می‌کردند. در تطابق نمونه‌های به‌دست‌آمده از این قندیل‌ها در تصاویر۶ و ۷ شباهت‌هایی را می‌توان دریافت.

   همچنین در این نگاره در اطراف تخت چهار شمعدان ترسیم شده است (تصویر ۸). پایۀ این شمعدانها از جمله آثار معروف هنر فلزکاری ایلخانان است (تصویر۹).           

    افراد سوگوار بر گرد تابوت در این صحنه با تفاوت‌هایی در نوع پوشش نشان داده شده‌اند. مردی که در سمت راست تصویر قرار گرفته با پوشاک متداول ایلخانان پس از تشرف ایشان به دین اسلام به نمایش درآمده است. «در این دوره قباهای بلند و تا مچ پا مرسوم شد. شلوارها در بالا گشاد و از زیر زانو به‌تدریج تنگ می‌شد. گاهی نیز شلوارها در چکمه‌های ساقه بلند یا کفش‌های ساقه‌کوتاه فرو می‌رفته است» (غیبی ۱۳۸۴: ۲۸۱). همچنین کمربند یا شالی که او بر کمر دارد در آن دوران از اجزای اصلی و تزیینی تن‌پوش مردان و زنان بوده است.

    شخص ریش‌دار پشت تابوت که ارسطو، معلم اسکندر، است نوع دیگری از پوشاک متداول این زمان بر تن دارد که قبایی است با آستین‌های گشاد و بلند و یقه‌دار. از دیگر عناصر مورد توجه در این صحنه نوع پوشش مادر اسکندر است. همان‌طورکه ذکر شد، پس از تشرف ایلخانان به دین اسلام نوع پوشش تغییر یافت و برای زنان که تا قبل از آن بی‌حجاب بودند پوششی چون چادر معمول شد. «این چادرها پشت سر را تا پاشنه‌ی پا دربرمی‌گرفته است» (همان، ۲۹۷). چادر مادر اسکندر در اثر گریه و شیون از سرش افتاده است و زیر آن پیراهنی نازک با آستین‌های گشاد به تن دارد. همچنین دو تن از زنانی که در جلوی تصویر قرار داردند سرپوشی شبیه مقنعه، که از پوشش‌های اصلی آن دوران بوده، به سر دارند. «در این دوران زنان مقنعه‌های خود را به شکل‌های گوناگون مورد استفاده قرار می‌دادند» (همان، ۲۹۸).

د. تحلیل نگارۀ آوردن تابوت ایرج برای فریدون

 

در این تصویر، فریدون در سمت چپ نگاره در حال چاک‌دادن لباس خود در غم از دست‌دادن پسرش تصویر شده است. در قسمت راست تصویر تابوت ایرج را بر شتری برای فریدون می‌آورند. بر روی شتر شخصی نشسته و تابوت را محکم در بغل گرفته است. در دیگر قسمت‌های نگاره افرادی در حال گریه و زاری‌اند. اسب فریدون نیز در سمت چپ تصویر نقش شده که قسمتی از آن توسط قاب قطع شده است.

   فردوسی این صحنه را چنین توصیف می‌کند:

                                                           

تصویر۱۰. آوردن تابوت ایرج برای فریدون، سالکر گالری (شریدر ۱۳۷۷: ۵۶).

هیونی برون آمد از تیره گرد

                نشسته بر او سوگواری به درد    

ز تابوت چون پرنیان برکشید

                           سر ایرج آمد بریده پدید

همی‌سوخت باغ و همی‌خست روی

                     همی‌ریخت اشک و همی‌کند موی

(فردوسی ۱۳۸۶: ۹۱)

   از نکات قابل توجه در تصویر وجود خورشید در وسط ابرهاست که چهره‌ای مؤنث دارد و شعاع‌هایی در دو ردیف اطراف آن به چشم می‌خورد. جهت تابوت، علم‌ها و پرچم‌ها به خورشید اشاره دارند. این ویژگی توجه بیننده را بیشتر به خورشید جلب می‌کند و می‌تواند اشاره‌ای باشد به اهمیت خورشید در نزد مغولان، چنان‌که عزالدین‌ بن ‌الأثیر که در ایام استیلای مغول بر ممالک شرقی می‌زیست در کتاب خود، کامل التواریخ، می‌نویسد: «اما دیانت ایشان مبنی بر پرستش آفتاب است» (آشتیانی ۱۳۸۰: ۱۵۰) و بنا به گفتۀ اشپولر، «مغولان خورشید طالع، ماه و دگرگونی‌های مختلف آسمان را پرستش می‌کردند. آنان هنگام خسوف و کسوف طبل‌ها را به صدا درمی‌آوردند، تا نیروهای شیطانی را تار و مار کنند» (اشپولر ۱۳۵۱: ۱۷۵).

 دربارۀ نوع پوشش افراد، به‌جاست به لباس فریدون اشاره شود. لباس او از پوشش رایج ایلخانان است. «پوشش معمول این دوران، جامه‌ای دوطرفه بود که در سمت راست و گاهی چپ بسته می‌شد. روی این پوشش قبایی بلند با آستین‌های بلند آویزان که اغلب خزانه‌دار بود می‌پوشیدند. چاک آرنج آن‌ها سبب می‌شد که دست‌ها در آستین‌ها راست باشند و کلاً در آن‌ها فرو روند» (خامنه‌ای ۱۳۸۸: ۴۶). همچنین مردی که نزدیک اسب قرار دارد، کلاه مرسوم مغولی با لبه‌های چاک‌دار به سر دارد.

در ادامه، در جدول ۱، نمونه‌هایی از نگاره‌ها به همراه اشاره‌هایی به آداب و رسوم ایلخانان جهت تطبیق آمده است.

 

 

 

 

 

 

جدول ۱. مطابقت عناصر موجود در چهار نگارۀ مورد مطالعه با آداب و رسوم ایلخانان

 

نگارۀ تشییع جنازۀ اسفندیار

   

 

 

 

اسبان یال‌بریده

 

لباس سفید سوگواران

وجود تجهیزات بر روی تابوت

حرکت روبه‌جنوب سوگواران

بریدن یال اسب نشانه‌ای است از بی‌سوار ماندن و به‌گونه‌ای یتیم‌ماندن اسب بدون صاحب خویش.

 

رنگ سوگواری مغولان سپید بود. رسم پوشیدن پلاس از رسوم ایرانی بود که به فرهنگ و آداب مغولی رسوخ کرد.

 

 

مغولان را در حالت چمپاتمه و با هدایای فراوان به خاک می‌سپردند.

 

مغولان جهت جنوب را متبرک‌ترین جهات می‌دانستند.

 

 

نگارۀ تابوت رستم و زواره

     

لباس سیاه افراد، وجود فیل و پای برهنۀ عزاداران

حرکت رو‌به‌جنوب سوگواران

 

نوع پوشش جلودار سپاه عزاداران

شرح مراسم تدفین غازان‌خان: سیاه پوشیدند، پیلان را گوش بشکافتند، از خرد و بزرگ پای‌برهنه شدند، ارکان سلطنت و خواص با جاۀه عزا روانه شدند.

 

 

 

مغولان جهت جنوب را متبرک‌ترین جهات می‌دانستند.

پوشاک رایج آن دوران پیراهنی بلند بود که زیر قبا می‌پوشیدند.این لباس با آستین‌های بلند و چسبان بود که از زیر قبای آستین‌کوتاه مشهود است.

نگارۀ زاری بر مرگ اسکندر

 

         

نوع پوشش مادر اسکندر

لباس شخص ریش‌دار پشت تابوت

نوع پوشش مرد سمت راست

پوشش زنان جلوی تصویر

فضای داخلی مقبره

 

پس از تشرف ایلخانان به اسلام پوششی چون چادر معمول شد.

پوشاک رایج این زمان قبایی بود بلند، با آستین‌های گشاد و با این تفاوت که یقه‌دار بودند.

شلوارها در بالا گشاد و از زیر زانو به‌تدریج تنگ می‌شد. گاهی این شلوارها در چکمه‌های ساقه‌بلند فرو می‌رفت.

پوشش سر زنان انواع کلاه، روسری و مقنعه بود، زنان مقنعه‌های خود را به شکل‌های گوناگون استفاده می‌کردند.

اولجایتو در سلطانیه برای خود مقبره‌ای ساخت که پس از مرگش او را در آنجا به خاک سپردند.

نگارۀ آوردن تابوت ایرج برای فریدون

     

کلاه پیکرۀ نزدیک اسب

 

وجود خورشید

لباس فریدون

کلاه مرسوم مغولی با لبۀ بلند و اطراف چاک‌دار

 

مغولان خورشید طالع، ماه و دگرگونی‌های مختلف آسمان را پرستش می‌کردند.

پوشش این دوران، جامه‌ای دوطرفه بود که در سمت راست و گاهی چپ بسته می‌شد. روی این پوشش قبایی بلند با آستین‌های بلند آویزان می‌پوشیدند. چاک آرنج آن‌ها سبب می‌شد که دست‌ها در آستین‌ها راست باشند و کلاً در آن‌ها فرو روند.

                 


 

نتیجه

مطابقت آداب و رسوم سوگواری ایلخانان با چهار نگاره از شاهنامۀ ابوسعیدی نشان می‌دهد که آداب و رسوم ایلخانان در این نگاره‌ها به‌طور چشمگیری در نوع پوشاک، آداب تدفین و نحوۀ سوگواری افراد جلوه کرده است. نگارگر با به‌کاربردن پوشاک رایج آن زمان و همچنین استفاده از رنگ‌های مخصوص عزا یکی از جنبه‌های آداب و رسوم ایلخانان را به نمایش گذاشته است. در این نگاره‌ها نشانه‌هایی از نوع آیین مغولان، از زمان پیروی از دین اجدادی خویش تا دورۀ مسلمانی، دیده می‌شود.

   یافتۀ دیگر این است که ایلخانان مغول برای دستیابی به هدف خویش در جهت ایجاد ارتباط بین خود و شخصیت‌ها و قهرمانان شاهنامه به آفرینش صحنه‌هایی پرداخته‌اند که به وقایع جاری در سلطنت ایشان نزدیک باشد. لذا در مواردی نوع فضاهای به‌کاررفته در نگاره‌ها با توصیف فردوسی اختلافاتی دارد و نگارگر صحنه‌هایی را که بیانگر آداب و رسوم و باورهای ایلخانان است جایگزین آن کرده است.

 

 منابع

آشتیانی، عباس (۱۳۸۰). تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری. تهران: نامک.  

اشپولر، برتولد (۱۳۵۱). تاریخ مغول در ایران. ترجمۀ محمود میرآفتاب. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

اصلانپور علمداری، نازیلا (۱۳۸۷). «تحقیق در آداب و رسوم دورۀ ایلخانی براساس منابع تاریخ این دوره،» آینۀ میراث، ۴۳: 64-86.

برند، رابرت هیلن (۱۳۸۸). زبان تصویری شاهنامه. ترجمۀ داوود طباطبائی. تهران: فرهنگستان هنر.

بلر، شیلا (۱۳۸۷). «الگوهای هنرپروری و آفرینش هنری در ایران دورۀ ایلخانان»، ترجمۀ ولی‌الله کاووسی، گلستان هنر، ۱۳: ۳۲-۴۷.

بلر، شیلا و بلوم، جاناتان (۱۳۸۶). «یادبود شاهنامۀ بزرگ»، ترجمۀ سعید رحمتی، هنرهای تجسمی، ۲۶: ۳۸-۴۳.

بیانی، شیرین (۱۳۸۲). مغولان و حکومت ایلخانی در ایران. تهران: سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی.

پوپ، آرتور (۱۳۸۴). سیر و صور نقاشی ایران. ترجمۀ یعقوب آژند. تهران: مولی.

پوپ، آرتور (۱۳۶۹). سیری در هنر ایران، ج ۱۱، ۱۲، ۱۳. ترجمۀ سیروس پرهام. تهران: علمی و فرهنگی.

پورخالقی چترودی، مهدخت و حق‌پرست، لیلا (۱۳۸۹). «بررسی تطبیقی آئین‌های سوگ در شاهنامه و بازمانده‌های تاریخی-مذهبی سوگواری در ایران باستان،» ادب و زبان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، ۲۷: ۸۳-۸۶.

 جوینی، عطاءالملک (۱۳۶۲). تاریخ جهانگشا. به اهتمام منصور ثروت. تهران: امیرکبیر.

 خامنه‌ای، مهسا (۱۳۸۸). «تحلیل ساختار بصری سوگواری، نگارۀ آوردن سر ایرج برای فریدون از شاهنامۀ بزرگ ایلخانی،» کتاب ماه هنر، ۱۳۲: ۴۲-۴۸.

خزایی، محمد (۱۳۸۷). «مجلس تشییع جنازۀ اسفندیار در شاهنامۀ ایلخانی،» آیینۀ خیال، ۶: ۴۲-۴۵.

خزایی، محمد (۱۳۸۷). «شاهنامۀ سلطان ابوسعید، مهم‌ترین شاهکار نگارگری دورۀ ایلخانی،» کتاب ماه هنر، ۱۲۶: ۱۴-۱۹.

دیماند، س.م. (۱۳۸۳). راهنمای صنایع اسلامی. ترجمۀ عبدالله فریاد. تهران: علمی و فرهنگی.

رشیدالدین فضل‌الله همدانی (۱۳۶۲). جامع التواریخ، ج ۱. به‌کوشش بهمن کریمی. تهران: اقبال.

شریدر، اریک و دیگران (۱۳۷۷). دوازده رخ یادگاری از دوازده نادرهکار ایرانی. ترجمۀ یعقوب آژند. تهران: مولی.

شریف‌زاده، عبدالمجید (۱۳۸۹). «هنر ایلخانی و شاهنامۀ مستوفی،» گنجینه، کتاب دوم.

شریف‌زاده، عبدالمجید. (۱۳۷۶). «شاهنامه و شاهنامه‌نگاران،» نگارگری ایرانی (شاهنامهنگاری)، مجموعه سخنرانیهای دومین کنفرانس نگارگری ایرانی ـ اسلامی. تهران: انجمن هنرهای تجسمی.

شریف‌زاده، عبدالمجید (۱۳۷۵). تاریخ نگارگری در ایران. تهران: سورۀ مهر.

غیبی، مهرآسا (۱۳۸۴). هشتهزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی. تهران: هیرمند.

فردوسی (۱۳۸۶). شاهنامه. تحت نظر ی.ا. برتلس. تهران: مهراد.

فصیح، خوافی (۱۳۸۶). مجمل فصیحی، ج ۲. به تصحیح محسن ناجی نصرآبادی. تهران: اساطیر.

قدیانی، عباس (۱۳۸۴). تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دورۀ مغول. تهران: فرهنگ مکتوب.

کریم‌نیا، مینو (۱۳۸۳). «بررسی پوشاک در نگارگری ایران،» نامۀ پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، ۶.

کن‌بای، شیلا (۱۳۸۹). نقاشی ایران. ترجمۀ مهناز شایسته‌فر. تهران: مؤسسۀ مطالعات هنر اسلامی.

گری، بازل (۱۳۶۹). نقاشی ایران. ترجمۀ عربعلی شروه. تهران: عصر جدید.

معزی، مریم و ابراهیمی، حسین (۱۳۸۸). «آداب و رسوم در ایران روزگار ایلخانان،» پژوهشهای تاریخی دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۴: ۸۷-۱۲۶.

وصاف الحضره، فضل‌الله شیرازی (۱۳۳۸). تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول. به‌سرمایۀ کتابخانۀ جعفر تبریزی. تهران: رشدیه.

Carboni S. and  Komaroff L. (2002). The  Legacy of Genghis Khan  (Courtly Art and Culture in Western Asia, 1256-1353). New Haven: Yale University Press.

Carboni, S. and Adamjee Q. (2000). “The Art of the Book in the Ilkhanid Period,” Heilbrunn Timeline of Art History, New York: The Metropolitan Museum of Art. http://www.metmuseum.org/toah/hd/khan2/hd_khan2.htm (October 2003).


Sims, E. (2002). Persian Painting and It’s Sources. New Haven: Yale University Press.

 

 

 

 

 

Finding the origin of patriarchs customs and adapt them with Abu Saied Shahnameh with emphasis on the mourn illustrations.

Reseaved:  31/1/2012

Accept:  26/5/2012

 

Abstract

Ali Asghar Shirazi, PH.D, Associate Professor, Shahed University, Tehran, Iran.

Safora Ghasemi, Student of Art Research, Shahed University, Tehran, Iran.

Social customs and traditions have been changed in different periods of the time and with the changes of governments and have always manifested in new forms. These differences could be seen in the ceremony of mourning. Mongols in the beginning, because of their primitive life, had certain customs that prominently were appeared in their daily activities. They had acted based on costumes which had rooted in their beliefs, even years after attacking Iran and establishing government. Although after following Islam, some of these traditions underwent basic changes, some others remained the same.    Having political aims, the patriarch decided to write historical books and illustrate them (such as the Shahnameh). These kinds of books are combinations of historical course of events of patriarchies period which their traditions outstandingly observed in them. Abu Saied’s Shahnameh is one of the important manuscripts of that period which its illustrations show the traditions of their time.This paper studies on illustrations with the subject of mourning. Now the main question is that:  How these illustrations reflect Mongolian mourning traditions? Check the roots of these traditions in four paintings with the theme of mourning is the main purpose of this paper that its method is descriptive - analytical study and The information is compiled Through the library method.Based on this research, those customs that had related to mourning ceremonies of that time are mentioned and have been studied in illustrations. Also the most important resulting findings say, these illustrations show common traditions that patriarchies perform in their mourning and it is compatible with what is in the historical sources of the people’s customs on that time.

      Keywords: customs, mourning, patriarch, Mongol, Abu Saied Shahnameh, Persian painting.

 

 

آشتیانی، عباس (۱۳۸۰). تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری. تهران: نامک.  
اشپولر، برتولد (۱۳۵۱). تاریخ مغول در ایران. ترجمۀ محمود میرآفتاب. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اصلانپور علمداری، نازیلا (۱۳۸۷). «تحقیق در آداب و رسوم دورۀ ایلخانی براساس منابع تاریخ این دوره،» آینۀ میراث، ۴۳: 64-86.
برند، رابرت هیلن (۱۳۸۸). زبان تصویری شاهنامه. ترجمۀ داوود طباطبائی. تهران: فرهنگستان هنر.
بلر، شیلا (۱۳۸۷). «الگوهای هنرپروری و آفرینش هنری در ایران دورۀ ایلخانان»، ترجمۀ ولی‌الله کاووسی، گلستان هنر، ۱۳: ۳۲-۴۷.
بلر، شیلا و بلوم، جاناتان (۱۳۸۶). «یادبود شاهنامۀ بزرگ»، ترجمۀ سعید رحمتی، هنرهای تجسمی، ۲۶: ۳۸-۴۳.
بیانی، شیرین (۱۳۸۲). مغولان و حکومت ایلخانی در ایران. تهران: سازمان مطالعات و تدوین کتب علوم انسانی.
پوپ، آرتور (۱۳۸۴). سیر و صور نقاشی ایران. ترجمۀ یعقوب آژند. تهران: مولی.
پوپ، آرتور (۱۳۶۹). سیری در هنر ایران، ج ۱۱، ۱۲، ۱۳. ترجمۀ سیروس پرهام. تهران: علمی و فرهنگی.
پورخالقی چترودی، مهدخت و حق‌پرست، لیلا (۱۳۸۹). «بررسی تطبیقی آئین‌های سوگ در شاهنامه و بازمانده‌های تاریخی-مذهبی سوگواری در ایران باستان،» ادب و زبان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، ۲۷: ۸۳-۸۶.
 جوینی، عطاءالملک (۱۳۶۲). تاریخ جهانگشا. به اهتمام منصور ثروت. تهران: امیرکبیر.
 خامنه‌ای، مهسا (۱۳۸۸). «تحلیل ساختار بصری سوگواری، نگارۀ آوردن سر ایرج برای فریدون از شاهنامۀ بزرگ ایلخانی،» کتاب ماه هنر، ۱۳۲: ۴۲-۴۸.
خزایی، محمد (۱۳۸۷). «مجلس تشییع جنازۀ اسفندیار در شاهنامۀ ایلخانی،» آیینۀ خیال، ۶: ۴۲-۴۵.
خزایی، محمد (۱۳۸۷). «شاهنامۀ سلطان ابوسعید، مهم‌ترین شاهکار نگارگری دورۀ ایلخانی،» کتاب ماه هنر، ۱۲۶: ۱۴-۱۹.
دیماند، س.م. (۱۳۸۳). راهنمای صنایع اسلامی. ترجمۀ عبدالله فریاد. تهران: علمی و فرهنگی.
رشیدالدین فضل‌الله همدانی (۱۳۶۲). جامع التواریخ، ج ۱. به‌کوشش بهمن کریمی. تهران: اقبال.
شریدر، اریک و دیگران (۱۳۷۷). دوازده رخ یادگاری از دوازده نادرهکار ایرانی. ترجمۀ یعقوب آژند. تهران: مولی.
شریف‌زاده، عبدالمجید (۱۳۸۹). «هنر ایلخانی و شاهنامۀ مستوفی،» گنجینه، کتاب دوم.
شریف‌زاده، عبدالمجید. (۱۳۷۶). «شاهنامه و شاهنامه‌نگاران،» نگارگری ایرانی (شاهنامهنگاری)، مجموعه سخنرانیهای دومین کنفرانس نگارگری ایرانی ـ اسلامی. تهران: انجمن هنرهای تجسمی.
شریف‌زاده، عبدالمجید (۱۳۷۵). تاریخ نگارگری در ایران. تهران: سورۀ مهر.
غیبی، مهرآسا (۱۳۸۴). هشتهزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی. تهران: هیرمند.
فردوسی (۱۳۸۶). شاهنامه. تحت نظر ی.ا. برتلس. تهران: مهراد.
فصیح، خوافی (۱۳۸۶). مجمل فصیحی، ج ۲. به تصحیح محسن ناجی نصرآبادی. تهران: اساطیر.
قدیانی، عباس (۱۳۸۴). تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دورۀ مغول. تهران: فرهنگ مکتوب.
کریم‌نیا، مینو (۱۳۸۳). «بررسی پوشاک در نگارگری ایران،» نامۀ پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، ۶.
کن‌بای، شیلا (۱۳۸۹). نقاشی ایران. ترجمۀ مهناز شایسته‌فر. تهران: مؤسسۀ مطالعات هنر اسلامی.
گری، بازل (۱۳۶۹). نقاشی ایران. ترجمۀ عربعلی شروه. تهران: عصر جدید.
معزی، مریم و ابراهیمی، حسین (۱۳۸۸). «آداب و رسوم در ایران روزگار ایلخانان،» پژوهشهای تاریخی دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۴: ۸۷-۱۲۶.
وصاف الحضره، فضل‌الله شیرازی (۱۳۳۸). تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول. به‌سرمایۀ کتابخانۀ جعفر تبریزی. تهران: رشدیه.
Carboni S. and  Komaroff L. (2002). The  Legacy of Genghis Khan  (Courtly Art and Culture in Western Asia, 1256-1353). New Haven: Yale University Press.
Carboni, S. and Adamjee Q. (2000). “The Art of the Book in the Ilkhanid Period,” Heilbrunn Timeline of Art History, New York: The Metropolitan Museum of Art. http://www.metmuseum.org/toah/hd/khan2/hd_khan2.htm (October 2003).

Sims, E. (2002). Persian Painting and It’s Sources. New Haven: Yale University Press.